بیان و تبیین مساله پژوهش
هر محققی پس از برخورد با مساله ، انتخاب موضوع و تدوین عنوان پژوهش، ضروری است تا به بیان مساله و تبیین آن بپردازد . به عبارت دیگر، محقق باید موضوع تحقیق خود را به یک مساله قابل برررسی و پژوهش تبدیل نماید، تا از این طریق هم خود و هم دیگران بدانند که او دقیقا به دنبال بررسی چه مساله ای می باشد. وجود مساله ای که دارای ارزش پژوهش کردن باشد، نقطه ی آغاز هر پژوهش علمی و هر مقاله ای است.
محققین بهتر است قبل از بیان مساله و تعریف آن، پیرامون ادبیات و پیشینه موضوع تحقیق کمی مطالعه نماید. این امر باعث می شود تا اولا محقق اشراف بیشتری روی موضوع داشته باشد و بتواند ویژگی ها و جنبه های مختلف آن را تجزیه و تحلیل نماید و ثانیا متغیرهای مورد بررسی را به راحتی شناسایی کرده و تشریح نماید، زیرا شناسایی متغیرها، پیش بینی و در نهایت بررسی رابطه ی بین آن ها مهم ترین وظیفه ی یک محقق در امر تحقیق است.
همواره باید توجه داشت که تعریف و بیان مساله مهم ترین و در عین حال سخت ترین وظیفه محقق در مراحل آغازین تحقیق است. آنچه در این قسمت آورده می شود، به ماهیت و گستردگی تحقیق بستگی دارد و حجم مطالب ممکن است از یک پاراگراف تا چندین صفحه را شامل شود. برای سهولت در نگارش بیان مساله بهتر است آن را به قسمت هایی مانند ؛ مقدمه ، تعریف مساله و تعریف منطقی و عملیاتی تقسیم نمود:
مقدمه
بیان مساله همواره با مقدمه ای آغاز می شود که با فاصله ای اندک، ناظر بلافصل بر تعریف مشخص مساله است. به این معنا که مقدمه را نباید چنان دور از مساله انتخاب کرد و کلی گرفت که بتوان آن را در آغاز هر مطلب دیگری نیز بیان کرد .
مقدمه در واقع فتح بابی برای ورود به مساله اصلی تحقیق است و در حقیقت، نوعی توجیه و استدلال در جهت پرداختن به مساله مورد بررسی است. طول مقدمه نیز نباید چنان باشد که بر مطلب اصلی – یعنی تعریف مساله – غلبه کند و به عبارت دیگر «مقدمه زاید بر متن» باشد . اندازه نوشتاری مقدمه طبعا با حجم نوشته اصلی تناسب دارد و به همین دلیل، هر گاه افزایش طول مقدمه ضرورت یافت، ناگزیر باید دو لایه فراتر از مساله اصلی را در بر گیرد. در کل باید گفت که آنچه در قسمت مقدمه آورده می شود باید کاملا مرتبط با موضوع باشد. یک روش مناسب برای نگارش مقدمه طرح مساله، بررسی روند شکل گیری مساله با رویکردی تاریخی است.
تعریف مساله
در بخش تعریف مساله مطلب اصلی و در واقع، مساله ای که قرار است در تحقیق مورد بررسی قرار گیرد، نوشته می شود. در اینجا بهتر است مساله تحقیق به صورت یک سوال نوشته شود، زیرا باعث جلب توجه محقق به مجهول و تلاش برای معلوم کردن آن می شود. به عنوان مثال، به جای نوشتن بررسی عوامل مهاجرت روستائیان به شهرها در ایران، بهتر است نوشته شود که «عوامل موثر در مهاجرت روستائیان به شهرهای ایران کدامند؟» . نکته ی مهم این است که در تعریف مساله نباید ادعایی را مطرح کرد که در عنوان تحقیق ملحوظ نشده باشد، در این تعریف برابری و هم سنخی محتوایی با عنوان تحقیق و هدف تحقیق باید پیوسته مد نظر باشد.
در شناسایی و بیان مساله تحقیق پژوهشگر سعی بر آن دارد تا شواهدی دال بر وجود مساله عرضه کند. یعنی باید بر اساس مستندات و دلایل گوناگون نشان دهد که مساله ای خاص وجود دارد و برای این منظور حتی ممکن است علاوه بر تحلیل روند تاریخی، و اسناد مدارک ، از اطلاعات آماری نیز استفاده کند تا از این طریق ثابت نماید که مساله ای مهم وجود دارد که تحقیق پیرامون آنها امری ضروری و لازم است.
در این مرحله پژوهشگر می تواند با تاکید بر این که نتایج احتمالی این تحقیق می تواند بر روند فعلی امور و سیاست گذاری ها و برنامه ریزی های مرتبط آن ها اثر بگذارد، اهمیت دو چندان مساله تحقیق خود را به شکلی واضح و روشن تشریح نماید.
در این مرحله باید دقت کرد که برای حل یک مساله، ابتدا باید ابعاد و شرایط دقیق آن روشن شود. یعنی مساله باید تا حد امکان به طور شفاف و با عبارت هایی روشن و بدون ابهام بیان شود و از اصطلاحات مبهم و کلیشه ای پرهیز گردد. افزون بر این، مساله باید تا آنجا که ممکن است با دقت بیان شود و بیان مساله باید کاملا اخص و صریح باشد. دامنه ی مساله نیز نباید چنان وسیع باشد که کنترل پژوهش را ناممکن سازد.
یک طرح مساله مناسب معمولا به طرح پرسشهایی منتهی می شود که اغلب با واژگانی مانند چه چیزی، چرا، چه وقت، چگونه و چه کسی شروع می شوند. پژوهشگران همیشه تلاش می کنند پدیده های مورد بررسی خود را تبیین نمایند و تا زمانی که به این واقعیت جامه ی عمل نپوشانند، همواره به تلاش خود ادامه خواهند داد. بنابراین، تا زمانی که تعیین نگردد که پژوهش چرا انجام شده است، نمی توان آن را ارزشمند شمرد و در نتیجه آن را مهم و ضروری به حساب آورد. البته باید توجه داشت که “پاسخ به پرسش چرا پژوهش انجام می شود؟ با یک بیان مساله موثر صرفا به معنی داری پژوهش مورد نظر نمی افزاید، بلکه به عنوان گام اول جهت پرداخت به آن مساله عمل می کند.”
یک بیان مساله مناسب، زمانی می تواند به راه حل درستی منجر شود که در آن مشخص گردد که پژوهشگر و نویسنده مقاله می خواهد به چه چیزی پاسخ دهد. بنابراین باید مشخص گردد که چه مساله یا مشکل و حتی چه پرسش بی پاسخ یا بد پاسخ وجود دارد که لازم است به آن توجه کرد. اگر فردی بخواهد مساله ای را حل نماید، در گام اول باید به طور کلی بداند که مساله یا مشکل چیست.
دستورالعملی برای نوشتن طرح مساله
قاعده کلی برای تعریف مساله و موضوع تحقیق این است که کلیه پرسش های زیر به روشنی و وضوح پاسخ داده شود :
1 – چه کسی؟ تحقیق در مورد چه کسانی انجام می شود؟ یا چه کسانی مورد تحقیق قرار می گیرند؟
2 – چه متغیر یا متغیرهایی؟ مطالعه در باره چه متغیر یا متغیرهایی است؟ یا چه عواملی مورد تحقیق قرار می گیرد؟
3 – چگونه؟ تحقیق چگونه انجام می شود؟ آیا ارتباط بین دو یا چند متغیر را تعیین می کند؟
4 – کجا؟ تحقیق در چه مکانی و یا در چه محیط و محدوده ای انجام خواهد گرفت؟
5 – چه وقت؟ تحقیق در چه دوره، سال و زمانی انجام می شود؟
در واقع بیان مساله، نوشتن مساله در قالب عبارت هایی برای مراجعات بعدی است. شاید بدون بیان مساله نیز بتوان پژوهش را پیش برد، اما نوشتن مساله پژوهش، نه فقط در چند کلمه، بلکه با جملات کامل و با مراعات قواعد دستوری ضروری است. این عمل باعث می شود که حل مساله آسان تر انجام گیرد و بیشتر قابل کنترل شود. در واقع مجموع مسایل فرعی نباید از مساله اصلی تجاوز کند.
مساله پژوهش و بخش بیان مساله می تواند با طرح یک پرسش کلی و یا آغازین شروع می شود و پس از شناختن ابعاد دقیق موضوع، به طرح پرسش های دقیق و قابل پژوهش در آن حوزه ختم گردد. می توان یک موضوع پژوهشی که خوب انتخاب شده باشد را به 2 تا 6 مساله فرعی تجزیه کرد. اما تعداد بیش از حد مساله های فرعی نشانگر این است که مساله اصلی بسیار وسیع یا مبهم در نظر گرفته شده است.
تعریف منطقی و عملیاتی اجزای مساله
هر چند پژوهشگر می کوشد مساله خود را در عنوان پژوهش و بیان مساله پژوهش به روشنی بیان کند، لیکن ممکن است اصطلاحاتی در جای جای مساله به کار رفته باشد که دامنه مفهومی آن برای پژوهشگر و مخاطب یکسان نباشد. به منظور تصریح کار و ایجاد شرایط مناسب جهت درک مشترک از اصطلاحات و مفاهیم، محقق برخی اصطلاحات را تعریف می کند. به طور کلی تعریف مفاهیم و اصطلاحات را می توان به دو دسته تقسیم کرد : 1 – منطقی ( واژه نامه ای ) 2 – عملیاتی
تعریف منطقی
غرض از تعریف منطقی ، تعریفی است که همگان بر آن توافق دارند و صرف نظر از اینکه در چه بستر نحوی مورد استفاده قرار می گیرد ، پیوسته دامنه معنایی آن یکی است .
در موضوع «بررسی تاثیر مواد دیداری و شنیداری بر یادگیری فراگیران»، مواد دیداری و شنیداری این گونه تعریف (منطقی) می شود : “وسایل کمکی برای آموزش از راه گوش و چشم مانند صفحه گرامافون، اسلاید، فیلم سینمایی، نوار کاست، فیلم استریپ و غیره که غالبا برای استفاده از آن ها اسباب و وسایل خاصی مورد نیاز است.” نکته مهم در اینجا آن است که در تعریف منطقی حتما باید منبع تعریف به شکل مناسبی در پاورقی یا درون متن مشخص شود .
تعریف عملیاتی
اما تعریف عملیاتی ناظر بردامنه ویژه ای از معنا و مفهوم است که پژوهشگر برای تحقیق خود بر می گزیند تا بتواند بر مبنای آن جریان پژوهش را به طور روشن دنبال کند. در تعریف عملیاتی، پژوهشگر اصطلاحات مبهمی را که در بخش های مختلف تحقیق خود به کار برده است – اعم از عنوان ، تعریف مساله ، هدف و مانند آن – در همان ابتدا برای مخاطب خود تعریف می کند.
با استفاده از تعاریف عملیاتی، پژوهشگران می توانند به روشنی و وضوح تشخیص دهند که چه چیز (یا چه کسی) مورد مطالعه است. مزیت استفاده از تعاریف عملیاتی این است که به وسیله آن ها می توان اطمینان حاصل نمود که همه در باره پدیده ای واحد صحبت می کنند. در کنار این مزایا، این تعاریف به پژوهشگران آینده که می خواهند نتایج مطالعه ای خاص را تکرار کنند ، کمک فراوانی می کند.
تعریف اصطلاحات ممکن است به روش های زیر انجام گیرد :
الف ) تعریف با استفاده از مثال
در این روش برای معرفی یک واژه از مثال ها و نمونه هایی از آن استفاده می شود .
مثال : بررسی تاثیر مواد دیداری و شنیداری بر یادگیری فراگیران
در این تحقیق ، منظور از مواد دیداری و شنیداری ، نوار کاست و فیلم است .
ب ) تعریف به وسیله جنس و وجه تمایز
در این روش ابتدا طبقه کلی مفهوم بیان شده، سپس وجه تمایز آن اصطلاح با طبقه کلی مشخص می شود .
مثال :
در تعریف استاد دانشگاه می توان گفت، منظور معلمانی هستند که در بالاترین مرتبه علمی در موسسات آموزش عالی به تحقیق و تدریس اشتغال دارند. این تعریف استادان را از معلمان موسسات پایین تر آموزشی متمایز می سازد .
ج ) تعریف با استفاده از قید و شرط
در این روش معنای واژه برای محقق مشخص است، ولی عموم روی آن توافق ندارند .
مثال :
در تعریف دانش آموز زرنگ می توان گفت منظور دانش آموزی است که معدل بالای 18 دارد .
پرسش های اساسی
گاهی بررسی مساله اصلی تحقیق به دلیل کلیتی که دارد تقریبا امری مشکل و گاهی محال است. لذا برای سهولت کار می توان آن را به اجزا و بخش های کوچکتری به نام پرسش های اساسی تقسیم کرد. به عبارت دیگر، محقق باید سوال اصلی را به پرسش های ویژه و جزیی تقسیم کند. هر کدام از این پرسش ها ناظر بر یکی از متغیرهای توصیفی یا علی است. بدین معنا که محقق می تواند به تعداد متغیرهای مستقل یا توصیفی سوال ویژه داشته باشد.
مثال : «مهم ترین عوامل مهاجرت روستائیان به شهرها کدامند؟» ، می توان پرسش های اساسی زیر را مطرح کرد:
1 . آیا نداشتن درآمد مکفی باعث مهاجرت روستائیان به شهرها می شود؟
2 . آیا نبود امکانات رفاهی، بهداشتی و آموزشی باعث مهاجرت می شود؟
3 . آیا فقدان امنیت اجتماعی باعث مهاجرت می شود؟
4 .آیا عومل روانی مانند حقارت در مقابل شهرنشینان باعث مهاجرت می شود ؟
5 . آیا کمبود زمین کشاورزی باعث مهاجرت روستائیان می شود؟
همچنین در تحقیقات توصیفی و متغیرهای توصیفی نظیر “بررسی وضعیت معلمان هنر شهرستان شهر کرد ” می توان سوالات زیر را طرح کرد:
1 . وضعیت سنی معلمان هنر چگونه است؟
2 . وضعیت تحصیلی معلمان هنر چگونه است؟
3 . وضعیت تاهل معلمان هنر چگونه است؟
4 . وضعیت اقامت و سکونت معلمان هنر چگونه است؟
5 . نحوه تدریس و کیفیت کار معلمان هنر چگونه است؟
نکته دیگر در رابطه با پرسش های اساسی این است که اولا سوالات باید از لحاظ درجه خاص بودن با یکدیگر هم سنگ باشند، به عبارت دیگر نباید پرسشی به طور مثال 25 در صد مساله اصلی را در بر گیرد و پرسش دیگر تنها 5 در صد آن را پوشش دهد. ثانیا برآیند (سرجمع) پرسش های اساسی باید مساله اصلی یا پرسش اصلی را پاسخ دهد، به طوری که نه نسبت به آن دارای خلا و کمبود باشد و نه این که از آن فراتر رود.
انواع پرسش های اساسی
پرسش های تحقیق معمولا بر حسب نوع تحقیق به شکل های مختلفی بیان و طرح می شوند . سه دسته کلی عبارتند از :
پرسش ها ی توصیفی
در این گونه پرسش ها معمولا از عبارات ” چه می باشد ؟ ” ، ” چیست ؟ ” ، ” چگونه است ؟ ” ، ” چقدر است ؟ ” و … استفاده می شود .
مثال :
پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پایه ابتدایی مدارس شهرستان ایلام در آزمون پیشرفت تحصیلی چگونه است ؟
پرسش های رابطه ای
در این پرسش ها نحوه ارتباط دو یا چند متغیر مورد پرسش قرار می گیرد .
مثال 1 :
چه رابطه ای بین جنس و نوع نگرش نسبت به مسایل سیاسی وجود دارد ؟
مثال 2 :
رابطه بین برخورد عاطفی معلم و یادگیری دانش آموزان چگونه است ؟
پرسش های تفاوتی
این پرسش ها با تفاوت سطوح متغیرها سروکار دارند . به عبارت دیگر ، محقق از طریق این سوالات ، تفاوت تاثیر دو یا چند متغیر بر یک یا چند متغیر دیگر را بررسی می کند ، و معمولا به این صورت بیان می شود که تفاوت x و y چیست ؟
مثال 1 :
آیا بین پیشرفت تحصیلی دانش آموزان مدارس دولتی و غیر دولتی تفاوت وجود دارد ؟
مثال 2 :
آیا بین دیدگاه دانشجویان دختر و پسر آموزش ابتدایی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب نسبت به اساتید خود تفاوت وجود دارد ؟